چند سال پیش با پسر عمویم مشغول بازی بودیم که آشنایی که مردی پنجاه شصت ساله بود از راه رسید
- به به دارین تخته بازی میکنین ؟
- بله با اجازه شما
- بازی هم بلدین یا نه؟
- ای یخورده ای بلدیم مهره جا به جا کنیم
- پس بعد بازی یه دست بزنیم ببینم بازیتون در چه حده
- حتما خوشحال میشیم
بازی تمام شد و قرار شد من با این آشنای تخته باز !! یه دست بزنم. تاس ریختیم و نوبت بازی با ایشون شد . تاس گرفت و ریخت و 3 و 1 آورد.
- پوف این هم شد تاس !!! آخه 31 هم تاسه حالا مو باش چیکار کنم چه بازی کنم خدا خوشش بیاد ؟!
کمی خندیدم وگفتم حتما داره سر به سرم میذاره چون با این سن و سال آن رجزخوانی ها بعیده که بازی بلد نباشه. خلاصه پس از کمی تفکر دست به مهره شد و یکی از مهره های عقب ( اسیر ) را خواست جا به جا کنه ، تعجبم بیشتر شد و گفتم چرا افشارو نمیگیره؟ که دیدیم یکی از مهره های اسیر رو که در خانه 24 هستند رو آورد پایین و در خانه یک خودش گذاشت و یکی و دیگری رو در خانه سه خودش گذاشت . یعنی کاملا جهت بازی رو داشت برعکس میرفت lol
پیش خودم گفتم ای داد بیداد ، این پنج دست رو چطور تمام کنم!!؟